مارپیچ سکوت، در مطالعه ارتباطات انسانی و افکار عمومی، نظریهای است که بیان میکند که تمایل مردم به بیان نظرات خود در مورد موضوعات عمومی بحث برانگیز تحت تأثیر درک عمدتاً ناخودآگاه آنها از اینکه آن عقاید محبوب یا غیرمحبوب است، قرار میگیرد. به طور خاص، این تصور که نظر فرد مورد پسند نیست، از بیان آن جلوگیری میکند، در حالی که این تصور که آن نظر محبوب است، تأثیر معکوس دارد. نظریه مارپیچ سکوت که توسط محقق آلمانی نظرسنجی و ارتباطات الیزابت نوئل نویمان[1] در دهههای 1960 و 1970 توسعه یافت، به طور گستردهتری تلاش میکند تا شکلگیری افکار جمعی و تصمیمگیری اجتماعی در مورد موضوعاتی را که بحثبرانگیز یا دارای بار اخلاقی هستند، توصیف کند.
در چارچوب این نظریه، اصطلاح افکار عمومی[2] به عقاید یا رفتارهایی اطلاق میشود که میتوانند بدون خطر انزوای اجتماعی در انظار عمومی به نمایش گذاشته شوند یا بیان شوند، یا در برخی موارد حتی باید برای جلوگیری از خطر انزوا به نمایش گذاشته شوند. بنابراین، عمومی به معنای حقوقی یا سیاسی نیست، به عنوان چیزی است که آزادانه برای همه قابل دسترسی است یا به عموم مردم یا جامعه به عنوان یک کل مربوط میشود. در عوض، این مفهوم از دیدگاه روانشناختی اجتماعی به عنوان حالتی از آگاهی تعبیر میشود که در آن افراد آگاه هستند که اعمال خود را «همه میبینند» یا «همه میشنوند»، و مستلزم آن است که دائماً نه تنها اعمال خود، بلکه همچنین واکنش دیگران در محیط را تحت نظر داشته باشند. بر این اساس، نوئل-نویمان افکار عمومی را نوعی کنترل اجتماعی میدانست که در نهایت برای همه، صرف نظر از طبقه اجتماعی اعمال میشود، و این امر در بسیاری از زمینه های زندگی، از موضوعات سیاسی بحث برانگیز گرفته تا مد، اخلاق و ارزشها، آشکار است. چنین برداشتی از افکار عمومی به طور قابل توجهی با تصور سنتی متفاوت است، که بر اساس آن نظرات اکثر مردم در مورد مسائل عمومی تحت تأثیر بحثهای عقلانی میان نخبگان تحصیل کرده قرار میگیرد.
خاستگاه نظریه
نظریه مارپیچ سکوت برخاسته از یک کشف شگفتانگیز در ارتباط با تحقیقات انتخاباتی است که در طول مبارزات انتخابات فدرال آلمان در سال 1965 انجام شد. ماهها قبل از روز انتخابات در سپتامبر 1965، نوئل-نویمان و کارکنانش در مؤسسه تحقیقات افکار عمومی آلنزباخ[3]، مجموعهای از نظرسنجیها را برای ردیابی نظرات سیاسی رأیدهندگان در طول مبارزات انتخاباتی راهاندازی کردند. از دسامبر 1964 تا اندکی قبل از روز انتخابات، یافتههای نظرسنجی در مورد نیات رأیدهندگان عملاً بدون تغییر باقی ماند. ماه به ماه، دو حزب اصلی، حزب حاکم اتحادیه دموکرات مسیحی–اتحادیه سوسیال مسیحی (CDU-CSU)[4] و حزب مخالف سوسیال دموکرات آلمان (SDP)[5] در تب و تاب بودند و حدود 45 درصد از مردم قصد داشتند به هر حزب رأی دهند. در چنین شرایطی، پیشبینی اینکه کدام حزب در انتخابات پیروز میشود، غیرممکن به نظر میرسید.
با این حال، در چند هفته پایانی کمپین، با توجه به یافتههای نظرسنجی که در آخرین لحظه نوسان به نفع CDU-CSU را نشان میداد، وضعیت به طور ناگهانی تغییر کرد. درصد پاسخدهندگانی که گفتند قصد دارند به CDU-CSU رای دهند، ناگهان به حدود 50 درصد رسید، در حالی که سهمی که قصد رأی دادن به SDP را داشتند به کمتر از 40 درصد کاهش یافت. در پایان، نتیجه انتخابات این یافتهها را تأیید کرد: CDU-CSU با 48 درصد آرا در مقابل 39 درصد آرای SDP برنده شد.
جالب توجه است که در حالی که نیات رای دهندگان در طول چندین ماه بدون تغییر باقی ماند، انتظارات آنها در مورد نتیجه انتخابات در همان دوره به طرز چشمگیری تغییر کرد. در دسامبر 1964، درصد پاسخدهندگانی که انتظار پیروزی SDP را داشتند، تقریباً با سهمی بود که پیشبینی پیروزی CDU-CSU را داشتند. اما سپس نتایج شروع به تغییر کرد: درصد پاسخدهندگانی که انتظار پیروزی CDU-CSU را داشتند به طور مداوم افزایش یافت، در حالی که SDP جایگاه خود را از دست داد. در اوایل جولای 1965، CDU-CSU به وضوح از نظر انتظارات رایدهندگان پیشتاز بود و تا آگوست، تقریبا 50 درصد انتظار داشتند که این حزب پیروز شود. در اواخر مبارزات انتخاباتی، اثر همرنگ جماعت شدن[6] وارد عمل شد و تعداد قابل توجهی از حامیان سابق SDP یا رأیدهندگان بلاتکلیف رأی خود را به حزبی دادند که انتظار داشتند پیروز شود.
چگونه میتوانست قدرت حزب برای مدت طولانی ثابت بماند، در حالی که انتظارات در مورد اینکه چه کسی برنده خواهد شد به طرز چشمگیری تغییر کند؟ به گمان نوئل-نویمان، دیدار ملکه الیزابت دوم از آلمان در ماه می 1965، که در طی آن اغلب توسط لودویگ ارهارد[7]، صدراعظم دموکرات مسیحی آلمان همراهی میشد، ممکن بود روحیه خوشبینانهای را در میان حامیان CDU ایجاد و آنها را وادار به اعلام عمومی اعتقادات سیاسیشان کرده باشد. در نتیجه، حامیان SDP ممکن است (به اشتباه) به این نتیجه رسیده باشند که نظرات مخالفان آنها محبوبتر از نظرات آنها است و بنابراین CDU پیروز خواهد شد. بر این اساس، حامیان SDP از بیان علنی نظرات خود دلسرد شده و این تصور را تقویت کردهاند که CDU محبوبتر است و احتمال بیشتری برای پیروزی دارد.
عناصر کلیدی نظریه
بر اساس نظریه مارپیچ سکوت، بیشتر مردم ترسی طبیعی – و عمدتاً ناخودآگاه – از انزوای اجتماعی دارند که آنها را وادار میکند تا به طور مداوم رفتار دیگران را برای نشانههای تأیید یا عدم تأیید زیر نظر بگیرند. مردم همچنین از طریق رفتارهایی مانند انتقاد کردن از کسی، رویگردانی از کسی، اخم کردن به کسی، خندیدن به کسی و غیره، «تهدید» خود را به انزوا – عمدتاً ناخودآگاه – بروز میدهند. برای اجتناب از انزوا، افراد تمایل دارند از بیان علنی نظرات خود در مورد موضوعات بحثبرانگیز خودداری کنند، زیرا متوجه میشوند که انجام این کار باعث انتقاد، تمسخر، خنده یا سایر نشانههای عدم تأیید میشود. برعکس، کسانی که احساس میکنند نظراتشان با تأیید مواجه میشود، تمایل دارند که آنها را بدون ترس و گاهی با صدای بلند بیان کنند. در واقع سخن گفتن به این شکل خطر انزوا را که طرفداران موضع مخالف با آن مواجه هستند، افزایش میدهد و احساس تنهایی را در آنها تقویت میکند. بنابراین یک روند مارپیچ آغاز میشود، اردوگاه غالب هر روز بلندتر و با اعتماد به نفستر میشود، در حالی که اردوگاه دیگر به طور فزایندهای ساکت میشود.
نکته مهم این است که مارپیچ سکوت تنها در رابطه با موضوعات بحث برانگیزي که دارای مؤلفه اخلاقی[8] قوی هستند، رخ میدهد. آنچه باعث ترس فرد از انزوا میشود، این باور است که دیگران او را نه تنها اشتباه، بلکه از نظر اخلاقی بد میدانند. بر این اساس، مسائلی که فاقد مؤلفه اخلاقی هستند یا در مورد آنها اتفاق نظر عمومی وجود دارد، جایی برای مارپیچ سکوت باقی نمیگذارد.
همانطور که در انتخابات فدرال آلمان در سال 1965 و نمونههای دیگر نشان داده شد، محبوبیت واقعی یک عقیده لزوماً تعیین نمیکند که آیا در نهایت بر دیدگاههای مخالف غالب خواهد شد یا خیر. یک عقیده میتواند در گفتمان عمومی غالب باشد، حتی اگر اکثریت مردم واقعاً با آن مخالف باشند، مشروط بر اینکه اکثر مردم (به غلط) معتقد باشند که آن دیدگاه منفور است و از ترس منزوی شدن از بیان آن خودداری کنند.
افکار عمومی محدود به زمان و مکان است. به استثنای موارد معدود، مارپیچ سکوت تنها بر یک جامعه (یک ملت یا گروه فرهنگی) و فقط برای مدت محدودی حاکم است. هنگامی که پسینی یا از منظر یک خارجی به آن نگاه کنیم، گاهی اوقات درک هیجان و شور عاطفی که میتواند همراه با مارپیچ سکوت باشد، دشوار است.
منبع
بریتانیکا، صفحه spiral of silence
پانوشت
[1] Elisabeth Noelle-Neumann
[2] public opinion
[3] Allensbach Institute for Public Opinion Research
[4] Christian Democratic Union-Christian Social Union
[5] Social Democratic Party of Germany
[6] bandwagon effect
[7] Ludwig Erhard
[8] moral


